کاریکاتور؛ پرویز پرستویی
بدو بدو 1 بار ببین عاشقش میشی
تاریخ : جمعه 30 تير 1391
نویسنده : writer


|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ : پنج شنبه 29 تير 1391
نویسنده : writer

ماجراي اين واقعيت تلخ از آن جا آغاز شد كه مردي با تسليم شكوائيه اي به قاضي شوراي حل اختلاف گفت: چندي قبل خانه محقر و مخروبه اي را در چند كيلومتري حاشيه يكي از شهرك هاي مشهد خريدم اما چون وضعيت مالي مناسبي نداشتم اتاقي را كه گوشه حياط بود اجاره دادم. مدتي از اجاره منزل نگذشته بود كه احساس مي كردم فرزندان خردسالم دچار افسردگي شده اند. وقتي از سركار به خانه مي آمدم آن ها از من طلب «كباب» مي كردند من كه توان خريد «گوشت» را نداشتم هر بار با بهانه اي آن ها را دست به سر مي كردم تا اين كه متوجه شدم هر چند روز يك بار از اتاقي كه به اجاره واگذار كرده ام «بوي كباب» مي آيد و همين موضوع باعث شده تا فرزندانم از من تقاضاي كباب بكنند! شاكي اين پرونده ادامه داد: ديگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعي كردم براي فرزندانم كباب تهيه كنم نشد اين در حالي بود كه بوي كباب هاي مستاجرم مرا آزار مي داد به همين دليل از محضر دادگاه مي خواهم راي به تخليه محل اجاره بدهد تا بيش از اين خانواده ام در عذاب نباشند. قاضي باتجربه شوراي حل اختلاف كه سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد، هنگامي كه اين ماجرا را تعريف مي كرد اشك در چشمانش حلقه زد او گفت: پس از اعلام شكايت صاحبخانه، مستاجر او را احضار كردم و شكايت صاحبخانه را برايش خواندم. مستاجر كه با شنيدن اين جملات بغض كرده بود گفت: آقاي قاضي! كاملا احساس صاحبخانه را درك مي كنم و مي دانم او در اين مدت چه كشيده است اما من فكر نمي كردم كه فرزندان او چنين تقاضايي را از پدرشان داشته باشند. او ادامه داد: چندي قبل وقتي به همراه خانواده ام از مقابل يك كباب فروشي عبور مي كرديم فرزندانم از من تقاضاي خريد كباب كردند اما چون پولي براي خريد نداشتم به آن ها قول دادم كه برايشان كباب درست مي كنم.

اين قول باعث شد تا آن ها هر روز كه از سر كار برمي گردم شادي كنان خود را در آغوشم بيفكنند به اين اميد كه من برايشان كباب درست كنم. اما من توان خريد گوشت را نداشتم تا اين كه روزي فكري به ذهنم رسيد يك روز كه كنار مغازه مرغ فروشي ايستاده بودم مردي چند عدد مرغ خريد و از فروشنده خواست تا مرغ ها را خرد كرده و پوست آن ها را نيز جدا كند.

به همين دليل به همان مرغ فروشي رفتم و به او گفتم اگر كسي پوست مرغ هايش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از همان مرغ فروشي مقداري پوست مرغ پرچربي گرفتم و آن ها را به سيخ كشيدم. فرزندانم با لذت وصف ناشدني آن ها را مي خوردند و من از ديدن اين صحنه لذت مي بردم. من براي شاد كردن فرزندانم تصميم گرفتم هر چند روز يك بار از اين كباب ها به آن ها بدهم اما نمي دانستم كه ممكن است اين كار من موجب آزار صاحبخانه ام شود. قاضي شوراي حل اختلاف در حالي كه بغض گلويش را مي فشرد ادامه داد: وقتي مستاجر اين جملات را بر زبان مي راند صاحبخانه هم به آرامي اشك مي ريخت تا اين كه ناگهان از جايش بلند شد و در حالي كه مستاجرش را به آغوش مي كشيد گفت: ديگر نگو! شرمنده ام من از شكايتم گذشتم!


|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ : پنج شنبه 29 تير 1391
نویسنده : writer

بسیاری از غول های تکنولوژی که امروزه می شناسید و آنها دوست دارید، از ابتدا اصلا شبیه به چیزی که اکنون می بینید نبوده و تغییرات فراوانی یافته اند. تنها نگاهی به لوگوهای اولیه و اصلی آنها می تواند گویای نکات فراوانی باشد: اغلب لوگوها زشت و بدقیافه هستند، اما به کندی رشد کرده و تبدیل به نشان های تجاری امروزی شده اند.


نگاهی مقایسه ای میان لوگوهای امروزی و اولیه هر یک از شرکت های مهم تکنولوژی به شکل مضحکی نشان می دهد که هیچ سنخیت و شباهتی میان آنها و لوگوی انتخابی اولیه شان وجود نداشته. اگر به خاطر داشته باشید، قبلا درباره معنی پنهان در لوگوی برخی از شرکت های مهم صحبت کردیم. اجازه دهید امروز هم به جای صحبت بیشتر به تماشای برخی از اولین لوگوهای شرکت های بزرگ آی تی بنشینیم.

مایکروسافت


لوگوی مایکروسافت را شاید بتوان کمی قابل قبول دانست، حداقل به سادگی خوانده شده و کمی شبیه لوگوی امروزی این شرکت است. و البته مهم تر از همه، طرح لوگو نشان می دهد که این شرکت متعلق به دهه ۷۰ میلادی است!

اپل


اصلا می توانید تصور کنید که چنین لوگویی را پشت لپ تاپ ها، اسمارت فون ها و تبلت های شرکت اپل ببینید؟

موتورولا


این یکی بیشتر شبیه به امضای رئیس شرکت است، تا لوگوی رسمی شرکت!

کانن


این لوگو با توجه به کارکرد شرکت صاحب آن، حتی قابل تفسیر و تعبیر هم نیست. فقط ممکن است آن را در معابد بودایی یا خالکوبی بازوی برخی افراد بتوانید ببینید.

AT&T


بدون شک جایزه تمشک طلایی بیشترین کلمه ای که می توان در یک لوگو جای داد، از آن AT‪&‬T است.

نینتندو


لوگوی اولیه شرکت سازنده ماریو، بیشتر شبیه مارک ژاپنی روی پاکت Marlboro قرمز است!

آی بی ام


این لوگو بیشتر تداعی کننده سرزمین هالیوود است تا لوگوی شرکت معظم آبی بزرگ. البته باید اشاره کرد که این لوگوی شرکت IBM، بعد از تغییر نام آن است و لوگوی قبلی را می توانید در ردیف پایین-وسط عکس اصلی مطلب ببینید.

کداک


این یک آدمک آویزان پیچ و تاب خورده است؟ یا علامت یک گروه کنگ فوی چینی؟ شاید هم یک مهر مومی حکومتی باشد. اما هر چه که هست، لوگوی اولیه شرکت کداک خیلی بهتر از آن کره زمین IBM است.

زیراکس


Xerox هم به نظر می رسد که از ابتدا بیشتر دنبال تولید برچسب شیشه های نوشیدنی بوده، تا ساخت ابزارهای الکترونیک و دستگاه های چاپ و کپی‫!‬

نوکیا


اصلا مهم نیست که شما در فنلاند چه محصولی تولید می کنید، زیرا همیشه داستان باید به گونه ای به ماهی ربط پیدا کند!

گوگل


یک شرکت تولید اسباب بازی کودکان؟!

فایرفاکس


این یک پوکمون است؟ یا یک قوی در حال سوختن؟ به هر حال مطمئنم که یک روباه آتشین نیست.

فیس بوک


قیافه آل پاچینو همیشه کمی ترسناک است، به خصوص در فیلم « وکیل مدافع شیطان ». به گمانم صاحبان این لوگو قصد داشته اند درباره موضوع خاصی به ما اخطار دهند و ما را از خطر برهانند!

تویتر


|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ : پنج شنبه 29 تير 1391
نویسنده : writer

به تصویر زیر دقت کنید


اگر تا بحال سردرد نگرفته باشید! حتماً دایره هایی وابسته به هم و دوار را مشاهده کردید.این که شما دایره ها را به هم مرتبط دیده اید، خطای دید شماست و این تصویر از چند دایره های تو در تو و کاملاً جدا تشکیل شده است که تصویر زیر به درک این مساله کمکتان می کند.


|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ : چهار شنبه 28 تير 1391
نویسنده : writer

وسایل لازم برای ناخن گرفتن دخترا و پسرا!



|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ : سه شنبه 27 تير 1391
نویسنده : writer

- دیشب به خانمم می گم از پای سیستم پاشو، می خوام ایمیل هام رو چک کنم. می گه صدات رو بیار پایین، دیگه از روح الله داداشی که گنده تر نیستی!!!

- مرد یعنی کار و کار و کار و کار
یکسره در شیفت های بیشمار
مثل یک چیزی میان منگنه
روز و شب از هر طرف تحت فشار
مرد یعنی سکته، یعنی سی سی یو
خلقتش اصلا به این درد بود
ختم مطلب، مرد یعنی جان نثار
تا درآرد روزگار از وی دمار

- می گن مردهای مجرد کمتر از مردهای متاهل عمر می کنند اما مردهای متاهل بسیار بیشتر از مردهای مجرد آرزوی مرگ می کنند.

- شکر خدا که زنده گریختم ز دست زن
گر نام زن برم تو بیا گردنم بزن

- توی دانشگاه یکی از همکلاسی ها از یه دختره خوشش اومده بود، رفت کشیدش کنار با اعتماد
به نفس کامل بهش گفت: «دیگه وقتشه که سایه یه مرد بالاسرت باشه!»

- بهترین راه برای به خاطر سپردن روز تولد زنت اینه که فقط یه بار اون روزو فراموش کنی!

- زندانبان: بلندشو ملاقاتی داری
زندانی: کی اومده ملاقاتمم؟
زندانبان: مادر زنت.
زندانی: ببین، لطفا بگین دیروز منو اعدام کردین!

- مرد بودن سخته... باید مثل تراکتور کار کنی، مثل پرادو شیک باشی، مثل پورشه کاین پرتوان، مثل ام وی ام کم مصرف باشی و مثل ماکسیما با گذشت عمرت از ریخت نیوفتی

- بی زحمت یکی این آرایشگرا رو توجیه کنه لطفا! درسته گفتن عروس باید با بقیه آرایشش فرق کنه ولی منظور این بوده که خوشگل تر بشه، نه عجیب غریب تر...

- شنیدم لپ تاپ گرفتی. مشخصاتش چیه؟
یک پسر: 8 گیگ رم – 1 ترا هارد...
یک دختر: صورتیه (ذوق مرگ)

- آیا می دونستید حداقل یک مرد به اسم آدم داشته ایم ولی همان یک زنِ آدم را هم نداشتیم!

- کشتی در حال غرق شدن بود که ناخدا فرمان داد. مردها حمله کردن که برن، ناخدا گفت خجالت بکشید، خانم ها مقدمند! زن ها ضمن تشکر از ناخدا یکی یکی پیاده شدن. بعد ناخدا گفت آقایون حالا میتونید پیاده شید، کوسه ها به اندازه کافی سیر شدن!

- یکی از فک و فامیلا می گفت: فیلم عروسی ام رو برعکس که می بینم خیلی حال میده، زنم حلقه اش رو در میاره، میده بهم و میره خونه باباش!

- مرد به زن: عزیزم ممنونم ازت! تو اعتقاد به دین رو به زندگی آوردی چون من قبل از ازدواج معتقد بودم جهنم اصلا وجود نداره!

- دختره تا دیروز که خونه باباش بود از شیلنگ حیاط آب می خورد، الان که ازدواج کرده می گه آب معدنی دماوند استاندارد نیست!

- دنیا بدون خانم ها: بازار خلوت، پول ها اضافه، خبابون ها خلوت و روان، مخابرات ورشکسته، شیطون بیکار!

- زن لال هرگز از شوهرش کتک نخورده است. (ضرب المثل فرانسوی)

- سازمان امنیت ملی خبر داد: جوراب و بوی عرق مردها جزو سلاح های کشتار جمعی قرار گرفت

- یک خانم 35 ساله به بچه دار شدن فکر می کند، یک مرد 35 ساله به چه چیزی فکر می کند؟
به قرار گذاشتن با بچه ها.

- تنها یک مرد می تواند یک ماشین ارزان قیمت 2 میلیون تومانی بخرد و یک سیستم صوتی 4 میلیون تومانی روی آن نصب کند.

- آقایون لباس هایشان را چگونه دسته بندی می کنند؟
«کثیف» و «کثیف اما قابل پوشیدن»

- اگر یک مرد و یک زن با هم از یک ساختمان 10 طبقه به پایین بیفتند کدامیک زودتر به زمین می رسد؟
جواب: خانم، چرا که آقا راه را گم می کند...
 


|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ : دو شنبه 26 تير 1391
نویسنده : writer

ه اتفاق دوستم الهام به مركز خرید بزرگی رفته و مشغول خرید بودیم، ولی هر بار كه به اطرافم نگاه می‌كردم او را مشغول تماشای خودمان می‌دیدم. سعی كردم به روی خود نیاورم و از این موضوع چیزی به الهام نگفتم. خرید ما حدود 2 ساعتی طول كشید و درست همه آن دو ساعت را «مانی» در  تعقیب ما بود؛ بدون اینكه مزاحمتی برای ما ایجاد كند،  ولی با این حال الهام هم متوجه او شد و گفت: انگار این پسره خسته‌نمی​شود؟!


آن روز گذشت و به كلی این موضوع را فراموش كرده بودم كه بعد از مدتی دوباره برای خرید به همان مركز خرید رفتیم. باز هم با «مانی» روبه‌رو شدیم. این بار  همین كه ما را دید به سوی ما آمد و گفت: خوشحالم كه دوباره شما را می‌بینم. سپس رو به من كرد و گفت: ببخشید! می‌تونم شماره تلفن شما را داشته باشم؟

من گفتم: نه، نمی‌تونین! بعد از این جواب قاطع و صریح من، سرش را زیر انداخت و از ما دور شد.
وقتی به خانه برگشتم و خریدها را جابه‌جا می‌كردم چشمم به یك یادداشت افتاد كه در یكی از كیسه‌های خرید قرار داشت.

در آن نوشته شده بود «خواهش می‌كنم زیاد منتظرم نذار! به خدا قصد مزاحمت ندارم لطفا به این شماره تلفن زنگ بزن تا برایت توضیح دهم؛ مانی‌»

نوعی صداقت و سادگی در آن یادداشت وجود داشت كه سخت فكر مرا به خود مشغول كرد.

بیشتر از 2 روز  نتوانستم مقاومت كنم و زنگ نزنم. وقتی زنگ زدم و مانی صدایم را شنید با شوق و شعفی كودكانه فریاد زد و گفت: هورا می‌دونستم كه زنگ می‌زنی،  می‌دونستم!

صحبت‌های تلفنی‌مان ادامه پیدا كرد و كم‌كم ساعات تماس‌هایمان طولانی و طولانی‌تر شد.

طی آن تماس‌ها دریافتم مانی 28 سال  دارد و 4 سال از من بزرگ‌تر است و تك‌پسری است كه سال‌هاست پدرش را از دست داده و با مادربزرگ و مادرش زندگی می‌كند. سال چهارم دانشگاه را می‌گذراند و فعلا هم شغلی ندارد. به گفته خودش مادرش از او خواسته تا پایان درس‌هایش به فكر داشتن شغل نباشد.

از آنجا كه وضع مالی خانواده مانی خوب بود، آنها پس از فوت پدر هم در رفاه زندگی می‌‌كردند. تمامی تصمیمات مالی و اداره همه امور برعهده مادرش بود كه به خوبی از پس آنها برمی‌آمد. آشنایی ما به تدریج بیشتر شد تا آنجا كه خانواده‌هایمان از آشنایی و علاقه‌مان مطلع شدند.

مدت كوتاهی بعد از اطلاع هر دو خانواده از این ماجرا صحبت خواستگاری پیش آمد و طی مراسمی من و مانی به عقد یكدیگر درآمدیم تا پس از پایان تحصیلات‌مان ازدواج كنیم.

از نظر من بیشترین صفتی كه در مانی برجسته بود صداقتش بود و محبت بدون قید و شرط و به نوعی كودكانه‌اش! وجود این صفات در او و علاقه من باعث می‌شد تا نسبت به خیلی از رفتارهای نامعقول مانی حساس نباشم و آن را قبول كنم.

مثلا اینكه بدون اجازه مادر یا مادربزرگش هیچ كاری انجام نمی‌داد. در مورد هر مسئله كوچك و بزرگ اولین و آخرین نظر را آنها می‌دادند. حتی در مورد مسائلی كه فقط مربوط به ما دو نفر می‌شد آنها بودند كه نظر می‌دادند و تصمیم می‌گرفتند.

اگر به مانی اعتراض می‌كردم بلافاصله می‌گفت: من هرگز روی حرف مادرم حرف نمی‌زنم. كارهای مادرم همیشه درست بوده و من به او ایمان كامل دارم. بهتر است تو هم با اطمینان كامل همه كارها را به مادرم بسپاری!

ولی من كه دختر اول خانواده و تا حدی متكی به خودم بار آمده بودم، نمی‌توانستم بپذیریم كه مادرش تصمیم‌گیرنده مطلق همه امور ما باشد. من معتقد بودم راهنمایی گرفتن و استفاده از تجارب بزرگ‌ترها بسیار هم خوب است ولی تفاوت دارد با اینكه اختیارات همه امور را به آنها بسپاریم. به مانی گفتم: ما تا كی‌ می‌توانیم متكی به دیگران باشیم؟ حتی اگر آن فرد مادر دلسوز و مدیری چون مادر تو باشد.

فكر كردم شاید اگر مدتی از خانواده‌اش دور باشیم وابستگی‌اش كمتر می‌شود؛ به همین دلیل به پیشنهاد من،‌ به یك سفر دو هفته‌ای رفتیم. در آن سفر مانی هر چند ساعت یك‌بار به مادرش زنگ می‌زد و تمام اتفاقات را گزارش می‌داد. حتی در مورد لباس پوشیدن یا غذا خوردن باز مادرش بود كه از راه دور می‌گفت كه چه بپوشد كه مبادا سرما بخورد، یا...

اوایل اهمیت زیادی به این وابستگی غیرعادی كه حتی از یك نوجوان هم بعید بود، نمی‌دادم ولی به تدریج همه این توجهات و وابستگی‌ها تبدیل به حساسیت شدید در من شد به طوری كه بیشتر كارمان به مشاجره می‌كشید. به او می‌گفتم: من همسر تو هستم نه مادرت!

من نیاز به همسری دارم كه بتوانم به او تكیه كنم و برای هر مسئله و موضوع كوچكی دیگران برایمان تصمیم نگیرند، پس كی می‌‌خواهی بزرگ و مستقل شوی؟

ما قرار است زیر یك سقف برویم و با هم زندگی كنیم باید یاد بگیریم كه روی پای خود بایستیم و كارهایمان را خودمان انجام دهیم.

یك روز كه بیشتر و جدی‌تر از همیشه جر و بحث كردیم، ناگهان مانی زیر گریه زد و گفت: تو فكر می‌كنی كه خودم مایلم اینگونه رفتار كنم؟ نه! ولی چه كنم كه نمی‌توانم. از همان دوران كودكی یاد گرفتم كه باید به حرف مادرم گوش كنم و هر كاری را كه او تایید می‌كند و دوست دارد،  انجام بدهم حتی اگر برخلاف خواسته و میلم باشد ولی نمی‌توانم با او مخالفت كنم.

بعد از اعترافات مانی در آن روز خیلی دلم به حالش سوخت و نوعی همدلی و همراهی بیشتری نسبت به او در من به وجود آمد.

تا 2 ماه دیگر از دانشگاه فارغ‌‌التحصیل می‌شدیم. به مانی پیشنهاد دادم تا به‌دنبال شغلی بگردیم تا در‌ آینده بتوانیم از درآمدش زندگی‌مان را اداره كنیم.

طبق معمول مانی حرف‌های مرا به مادرش منتقل كرد و مادر مانی گفت: پسر من نیازی ندارد كه كار كند. چون به اندازه كافی سرمایه داریم كه بتواند چرخ زندگی شما بچرخد.

مانی هم از خداخواسته گفت: مامان درست می‌گه! كی حوصله داره كه با ده‌ها نفر ارباب‌رجوع سر و كله بزنه و صبح بره و شب بیاد. ما كه مشكلی نداریم هم خرجی داریم هم خونه! با تعجب پرسیدم: هیچ معلومه كه چی داری میگی؟ كدوم خرجی؟ كدوم خونه؟

مانی گفت: مادرم هر ماه مبلغی به عنوان خرجی به ما می‌ده و بعد هم قرار شده كه مادربزرگم طبقه بالا رو خالی كنه و به اتفاق مادرم در طبقه پایین زندگی كنن و ما هم در طبقه بالا!

با عصبانیت و دلخوری پرسیدم: ممكنه بفرمایید كه این تصمیمات رو كی گرفته‌اید كه من بی‌خبرم؟
گفت: چند روز پیش با مادرم!

من كه دیگر كاسه صبرم لبریز شده بود، گفتم: یعنی بی‌خیال این همه سال درس خواندن و مستقل شدن؟!در ادامه با عصبانیت گفتم: پس بفرمایید با مادرتون زندگی كنید و دیگر هم نیاز نیست كه مادربزرگ‌تون طبقه بالا رو خالی كنن! چند ماه از این ماجرا می‌گذرد نه جواب زنگ‌های مانی را می‌دهم و نه راضی شده‌ام تا به این پیوند خاتمه دهم.ولی هر چه فكر می‌كنم می‌بینم كه نمی‌‌توانم با چنین فرد بی‌اراده و ضعیفی كنار بیایم و از طرفی هم دوستش دارم و می‌دانم كه او هم مرا بسیار دوست دارد.

نمی‌‌دانم چه كنم؟
آیا می‌توان به آینده و یك زندگی مستقل امید داشت؟



نظر مشاور

مسلم است خانواده باید در تمام دوران كودكی از فرزند خود در زمینه‌های مختلف جسمی،روانی، عاطفی و آموزشی حمایت كند. نباید وظیفه خانواده تنها توجه به رشد جسمی باشد بلكه رشد عاطفی، روانی و توجه به رشد آموزشی  (اجتماعی) كودك از اهمیت بیشتری برخوردار است. تربیت یك بعدی بدترین نوع تربیت است كه جبران آن در بزرگسالی اگر غیرممكن نباشد به سادگی نیز انجام نمی‌شود.

در برخی از موارد كودك تحت تاثیر عوامل مختلف از نظر تربیتی و ثبات شخصیت با كمبود و ناهنجاری‌هایی مواجه می‌شود  در این گونه موارد خانواده نقش جبران كمبودها و التیام ناهنجاری‌ها را دارد كه برنامه‌ریزی صحیح قابل درمان است. البته در سنین پایین‌تر آسان‌تر است.

یكی از مشكلات مهمی كه بیشتر كودكان تك‌والدی ناهمجنس با آن روبه‌رو می‌شوند جابه‌جایی نقش‌ها و الگوپذیری نادرست است. پسری كه پدر خود را در كودكی از دست داده است یا به سبب جدایی و طلاق والدین از پدر دور می‌شود از لحاظ عاطفی، احساسی تحت تاثیر مادر قرار می‌گیرد و این وابستگی موجب اختلاف در شخصیت و رفتار او می‌شود. نداشتن الگوی مناسب باعث آسیب در یادگیری كودك و نوجوان و بروز مشكلات در بزرگسالی می‌شود.

در اینگونه موارد می‌توان از دایی، عمو یا شخص موفق و مطمئن دیگری كمك گرفت تا الگوی مناسبی برای فرزند باشد.

به نظر می‌رسد مانی دچار شخصیت وابسته است و باید از طریق روانشناسی و به شیوه خانواده‌درمانی معالجه شود و با كمك یك روان‌درمانگر یا مشاور، همه اعضای خانواده برای رسیدن به درمان قطعی همكاری كنند.


|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ : دو شنبه 26 تير 1391
نویسنده : writer


چیـزایـی کـه رو مُـخـِمـونـه!












































































|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
تاریخ : یک شنبه 25 تير 1391
نویسنده : writer

مسافر تاکسی آهسته روی شونه راننده زد چون می خواست ازش یه سوال بپرسه ... راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد. نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس. از جدول کنار خیابون رفت بالا. نزدیک بود که چپ کنه... اما کنار یک مغازه توی پیاده رو متوقف شد... برای چند ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد.
سکوت سنگینی حکمفرما بود تا اینکه راننده رو به مسافر کرد و گفت: «هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!» مسافر عذرخواهی کرد و گفت: «من نمی دونستم که یه ضربه کوچولو این همه تو رو می ترسونه.»

راننده جواب داد: «واقعا تقصیر تو نیست. امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده تاکسی دارم کار می کنم، آخه من 25 سال راننده ماشین جنازه کش بودم!»
 


|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
تاریخ : یک شنبه 25 تير 1391
نویسنده : writer

 
اشیا از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکترند


|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ : شنبه 24 تير 1391
نویسنده : writer



جدول کامل نقل و انتقالات لیگ برتر سال 1391 تا کنون

احتمالی
قطعی

نام تیم

بازیکنان خروجی

بازیکنان ورودی

پرسپوليس

 

معمارزاده - هوشيار - آودوکيچ - محمد الهايي - نصرتي - علیرضا محمد - بادامکي - شکوري - اولادي - مازيار زارع - مجتبي شيري - شيث رضايي - هاشميان - ممدوتال - آودوکيچ

 

گردان - محسن بنگر - محمد قاضي - سيدجلال حسيني -  محمدرضا خانزاده - علي اسماعيل زاده - حسين ماهيني -  کريم انصاريفرد- سوسا - نیلسون

استقلال

 

گوران یرکوویچ - آندرانیک تیموریان - مهدی امیرآبادی - اسماعیل شریفات - جواد شیرزاد - زرين ساعد- عزيززاده- الونگ الونگ- حسين علوي - محسن یوسفی - محبوب مجاز

 

سياوش اکبرپور-ميثم بائو - ميگل پدرو - امين منوچهري - هاشم بيک زاده - اميرحسين صادقي - ایمان مبعلی - محمد محمدی - محمد انصاري - رودریگو توزیجواد نکونام - فابیو جانواریو - فرهاد مجیدی

تراکتورسازي

 

حدادي فر- اکبرپور- اميرحسين صادقي- دباغ- عليزاده  - دلواري - مهرداد نوري - احمد آل نعمه

 

آنسلمو گنزالس - ژائو ويلا - ايران پوريان -محمد نصرتي - حسين پور - سيدصالحي  عبادزاده - قريشي - مهدي کريميان  - قاسم دهنوي - عليرضا جليلي - مجتبی جباری

سپاهان

 

محسن بنگر - سيدجلال حسيني - مهدي کريميان - هاشم بيک زاده -رحمان احمدي - جمشيديان - سيدصالحي - برونو سزار - جانواريو - رضا ناصحي

 

باقر صادقي - محمد غلامي - محسن ايران نژاد - محمد علي احمدي - فرشيد طالبي - میلاد زنیدپور-کلاه کج - دالوويچ -محمدرضا خلعتبری

راه آهن

 

کاظمي - محمدرضا خانزاده - مجید باجلان

 

جهانگير عسگري - فرزاد آشوبي - پیروز قرباني - حسینی

نفت تهران

 

مارسيو خوزه - علي بيرانوند - حميد فتحي - سيامک کوروشي - فريرا - مارکو لوپز - مجتبي زارع، شاهين خيري - مهدي رفيعي - امير خان محمدي

 

وريا غفوري - ابوالفضل قرباني - وحيد حمدي‌نژاد - مهدي خيري - هادي شکوري - مگنا باتيسيتا - سامان نريمان جهان - بهمن کاملي - حسين بابايي - مصطفي سيفي - علي واغب

صباي قم

 

رضا عنايتي - وحيد حمدي‌نژاد - احمد خرمالي - مسعود غلامعلي‌زاد -بختياري‌زاده - مسعود کشوري - مرتضي هاشم‌زاده - حميد فرزانه - حجازي‌پور - حسين گوهري - ميثم مهاجر - علي مولايي -احمد داوودي

 

خداشناس- سعيد لطفي- محسن خليلي - فرشاد قديري - مهرداد طهماسبي - ابوالفضل ابراهيمي - بهمن طهماسبي - مسعود حق جو - محمد آرام طبع - مهدي مومني - فريد کريمي
 

ذوب آهن


  محمد علي احمدي- ماهيني - فرشيد طالبي - کاسترو  - قاضي - گردان - باقر صادقي - دسوزا - داوود حقي - محمد منصوري - ماچادو

 

رجب زاده - حدادي فر - محسن مسلمان -ابراهيم محمدي-سپهر حيدري-  مسعود همامي - احمد محمدپور - سعيد عبدالله پور -  آرش باراني - فرشاد بهادراني - دارکو بوژوويچ - ميلاد ميرترابي

فولاد

جابا موجيري- آندره- سامان صفا-کاملي - کاوه رضايي - نادر احمدي - شاهوردي-مهدي مومن-اميد خالدي - اميد خورج - خليل طالقاني - عبدالله ممبيني

 

پورخسرواني - لئوناردو بادلواني - لوسيانو پريرا - بادامکي - عباسفرد - مهدي نوري- اميرآبادي - شريفات - ارشاد يوسفي

نفت آبادان

 

فونيکه سي - اميد شريفي نسب- لئون پاچاچيان- عباس محمدي- هدايت شهرياري- حسين سلامي- نبي ساکي- ميثم اميري- هادي رمضاني- مهرداد مير- عماد زعتره

 

مهدي دغاغله  -  ابوذر رحيمي - محمد الهايي - مارکو شيميچ - ديگو مِلو - سرجيو وان ديجيك - باقري ها - الياس شهنوازي‌پور -
 

مس

 

سپهر حيدري- دهنوي - محسن خليلي- کلاه کج - ارشاد يوسفي - مصطفي سيفي - فرشاد قديري - جورج مورات
 

 

  پتروويچ - رضا عنايتي -نظر زاده -حسين کاظمي - حميد کاظمي - گودرزي  - سيف پناهي - روشني -مهدي محمدي - عامر شفيع  مجتبي شيري  - ميلادجهاني - استفان بارتز - ميلان مياتوويچ

سايپا

 

  امين منوچهري - انصاريفرد - قرباني  - مهدي خيري - لطيفي - محمدرضايي- انصاري- آشتياني - بابايي- بيرانوند- روانخواه -مرتضي ابراهيمي

 

  جونيور تورتا - کريميان - کاوه رضايي - ارزاني - شاه وراقي -  سليمان نژاد - لطف الله نژاد -  رياحي - رحمان احمدي  - شکوري - منصور تنهايي - دقيقي-محسن يوسفي - سعيد نوروزي - وحيد براتي - خوزه نارسيو - اسلامي

گهر زاگرس

 

علي واغب

 

علیرضا واحدی نیکبخت - حميدرضا فتحي - عليرضا محمد - مجيد باجلان - امين ترکاشوند -هادي رکابي - فريد عابدي - محمد فعال - عليرضا بيرانوند

آلومينيوم هرمزگان

 

بهمن طهماسبي- ابوالفضل ابراهيمي - کريمي

 

رضا ناصحي - امجد شکوه مقام - محسن حميدي - بهنام داداشوند - مهدي محمدزاده - محمد استانبولي - جعفر بذري - رسول پيرزاده - هنريکو

پیکان

عليرضا واحدي نيکبخت- محمد پروين- داود سيدعباسي- بهشاد ياورزاده-ايمان حيدري -جونيور- محسن ارزاني- حسن اسلامي- محمدرضا خرسند

رضا طاهري - عيسي آل کثير - نادر احمدي - علي ميرشفيعيان - جلال کاملي مفرد- رضا طاهري- بهرام دباغ- مسعود ميکائيلي- صادق گشني- حسين شهبازي- مصطفي عامري- رضا يادگاري- ريکاردو کارواليو - ماچادو

فجر سپاسي

مهدي رجب زاده - مهرداد کريميان

 

بابک  لطيفي - رضا خالقي فر- سيامک کوهنورد- مصطفي صبري - جابر انصاري - ترشيز - فيروزآبادي - محمدرضايي - علي مولايي - محمد خزايي - جلال علي محمدي

شهرداري تبريز

وريا غفوري - ميثم بائو - شهرام گودرزي - ايران پوريان - همامي - ابراهيم ميرزاپور - سعيد دقيقي

 

-----

ملوان بندرانزلي

 

محمد همرنگ - محمد رستمي - سهيل رحماني- آرش سوسريان - زوران زلاتکوفسکي -  رامين خسروي - مجتبي انصافي - مهدي دغاغله - محسن مسلمان

 

مازيار زارع - پژمان نوري - جواد شيرزاد - بادامکي  - محسن بيات - پاشينکو - حسين آشنا - سيامک کوروشي - سرگئي فاشنکو

شاهين بوشهر

پتروويچ - طالب لو - عباس پورخسرواني - نظر زاده - محسن ايران نژاد - لطيفي - هادي شکوري - مهدي نوري - محسن بيات - منصور تنهايي - جاسم کرار

 

 

-----

مس سرچشمه

ترشيز - فيروزآبادي

 

-----


|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ : شنبه 24 تير 1391
نویسنده : writer


1) اوج تغییر در نسل امروز رو تازه سی، چهل سال دیگه میشه درک کرد؛ وقتی که یک مشت مادر بزرگ دماغ عملی میخوان از گذشته شون برای نوه هاشون قصه بگن.

2) آدما دو دسته اند:

اونایی که در جوابِ «پاشو بریم»

میگن کجا؟

و اونایی که میگن بریم.

3) استرسی که ما موقع باز کردن سایت دانشگاه واسه دیدن نمرمون داریم تروریست های القاعده برای عملیات انتحاری ندارن.

4) ما وقتی می خواهیم از کسی تعریف کنیم: عجب نقاشیه نکبت ... چه دست فرمونی داره توله سگ ... چقدر خوب می خونه بدمصب ... عجب گلی زد بی وجدان ... بی شرف خیلی کارش درسته ... دوستت دارم وحشتناک ...!
اما وقتی می خواهیم فحش بدیم: برو شازده ... چی می گی مهندس ... آخه آدم حسابی ... چطوری آی کیو؟ کجایی با مرام؟ باز گلواژه صادر فرمودی؟

5) یه زمانی مرد ایده آل دخترای هم سن و سال من واکی بایاشی بود!

6) تا چند سال پیش وقتی تو خیابون راه می رفتی اگه یه خانوم مسن می دیدی مجبور بودی 15، 20 تا کیسه میوه رو به رسم جوانمردی تا در خونش ببری. ولی دیروز یکیشون من رو جلو عابربانک خفت کرد 40 تا قبض مال خودشون و در و همسایشون و فامیلاشون رو داده به من با یه کارت اعتباری، گفت پسرم خیر ببینی من سواد ندارم زحمت بکش اینارو پرداخت کن. ما هم که تو جوونمردی سری تو سرا داریم!

7) این روزا آدم حوصله نمی کنه به خودش برسه اونوقت میگن آدم به آدم میرسه!

8) یعنی جایزه هایی که مامانم برای WC رفتن به موقع خواهرزاده سه سالم در نظر می گیره، فدراسیون ورزشی برای صعود تیم ملی به المپیک و جام جهانی در نظر نمی گیرن.

9) ما رفته بودیم واسه نمره 11-10 داشتیم چونه می زدیم یکی هم اومده بود می گفت استاد 18 ما رو 20 بده!
و ما سوت زنان از کادر خارج شدیم ... / و از کادر خارج شدیم ... / و از ...

10) روی شیشه دوغ نوشته:
دوغِ گازدارِ کربناته تزریقی گرما ندیده و همگن شده با طعم نعناع و بدون چربی ... آخه لامصب دوغه یا اورانیوم

11) تقلید کار میمونه ... میمون جزو حیوونه!
مثلا اگه نمی گفتیم میمون جزو حیوونه فکر می کردن جزو حبوباته؟

12) مامانم تعریف می کرد او زمان که تازه تلویزیون اومده بود، کل فک و فامیل جمع می شدن برفک تلویزیون رو نگاه می کردن تا برنامه شروع بشه. بعدشم که شروع می شد مجریه می گفت سلااااااام، مامانم و فامیلاش: سلااااااام!

13) اگر هشت تا یخچال فریزر ساید بای ساید هم تو خونه باشه، بازم از نظر مادر 90 درصد قبض برق مال کامپیوتره.

14) پشه نشسته بود اومدم بزنمش فرار کرد، حتما قیافه من یادش مونده شب بیچاره م می کنه.

15) رئیس جمهور قبلی مصر اسمش مبارک بود. این یکی اسمش مرسی هستش. لابد اسمی بعدی خیلی ممنون. اسم بعدی چرا زحمت کشیدی؟ حالا زحمت کشیدی، چرا ویلا ندادی کنار دریا ندادی.

16) آدم مورچه بالدار می بینه یاد پژو «آردی» می افته. اگه بالداری چرا مورچه ای. اگه مورچه ای چرا بالداری؟

17) مامانم اومده میگه سرویس بهداشتی رو الان جرم گیری کردم و برقش انداختم، ببینم یه نفر رفته دستشویی قلم پاشو می شکنم!

18) هم عاشقتم، هم ازت متنفرم، میانگین که بگیری می بینی برام مهم نیستی.

19) یادتونه هر معلمی که میومد می گفت شما بدترین کلاسی بودین که تا حالا داشتم؟

20) شمام هر وقت تو یه درس گند می زدین، تو خونه که نمرتون رو می پرسیدن جوابتون این بود که «همه کم شدن، بالاترین نمره 15 بود، اصلا استاده با همه لجه؟» بعدش از گفتنِ نمره تون طفره می رفتین؟ یا فقط من اینجوری ام؟!

21) هر چیز زمانی دارد/ نفسم که باشی/ دیر برسی/ من رفته ام

22) استاد سر کلاس یکی یکی اسم بچه ها رو می خوند، رسید به اسم «بارانه» از شاگردش پرسید حالا چرا اسمتو گذاشتن بارانه؟ دختر جواب داد آخه روز تولدم بارون میومده. یه اهل دلی از ته کلاس گفت حالا خوبه او روز آفتاب نبوده.

23) یک مرد مجرد برای هضم دلتنگی هاش گریه نمی کنه. میره 2012 PES بازی می کنه.

24) هفت میلیارد نفر روی کره زمین زندگی می کنن، اونوقت تو می خوای اجازه بدی یک نفر روزت رو خراب کنه؟ واقعا؟

25) گاهی اوقات مجبورید بپذیرید که برخی آدم ها فقط می توانند در قلبتان باقی بمانند و نه در زندگی تان.

26) خیلی دوست دارم یکی بهم بگه «قدر این روزاتونو بدونید» بعد بزنم پس گردنش و بگم دقیقا کد.م روزا؟ نشون بده با دست!

27) میگن آدمای خوشگل و خوش تیپ دوتا خصوصیت دارن:
1- همه چی زود یادشون میره
دومیش چی بود؟

28) یادتونه مدرسه که می رفتیم هر وقت نوار چسب کم می آوردیم از جلد دفتر یا کتابمون می کندیم.

29) این روزها انگار آدم ها، به دست هم پیر می شوند، نه به پای هم.

30) یکی از تفریحات کودکی من این بود که با تلفن خونه زنگ بزنم خونمون ببینم اشغاله یا نه!

31) بعضی ها به صورت خیلی شیک و مجلسی «گاو» تشریف دارند ولی ما مثل مردم هندوستان براشون احترام قائلیم!

32) اون دزدی که تو ماشین لباسشویی قایم می شه و هر دفعه یه لنگه از جورابای منو می دزده، بدونه واگذارش کردم به خدا

33) آخرش نفهمیدیم اینجایی که هستیم تقدیرمونه یا تقصیرمون

34) خیلی از آدما دوس دارن برن یه جزیره دور افتاده که بکر و متفاوت باشه. بعضی آدما می تونن همون جزیره دور افتاده باشن.

35) اوج واکنش ملت به گرانی:
نفر اول: نون چه گرون شده ها!!!
نفر دوم: آقا چی گرون نشده؟!
پایان مکالمه

36) گلابی کیلو 11 تومن!
از این به بعد کسی بهتون گفت گلابی باید احساس غرور کنید.

37) پسرخاله: یه روز رفتم نونوایی، نونوا گفت هر کسی اومد بگو پشت سرت وانسه نون نمی رسه. منم هر کی اومد گفتم بیا جلوی من واسا پشت سرم نون نمی رسه.

38) چرا کل هواپیما رو از جنس جعبه سیاه نمی سازن که بعد همش سالم بمونه؟!

39) یه دسته هستن که عین کلاغ منتظرن تلفنت تموم بشه تا سریع بپرسن کی بود؟/ اینا قابل تحمل/ اما اون دسته ای که وسط مکالمه ات هی می پرسن کیه کیه رو باید حلق آویز کرد!

40) قصه ها واسه بیدار کردن آدما نوشته شدن اما ما واسه خوابیدن ازشون استفاده می کنیم.



نوشته های منبع دار

دادا هوتی: یکی از خوبی های تنها زندگی کردن این است که آشپز قابلی شدم. الان بلدم تن ماهی را با نان ساندویچی، نان بربری، نان لواش و نان تست درست کنم!

زن قد بلند: زمستون که تموم می شه آدم به آرزوهایی فکر می کنه که برآورده نشد. 365 روز امیدی که بر باد رفت؛ و آدمیزاد باید آنقدر قوی باشه که آرزوهای جدید برای خودش دست و پا کنه، و از ته چاه های تاریک قطره های امید رو جمع کنه. زندگی به غیر از این چی می تونه باشه؟

سحر وندی: همه مون در مسیرهای تکراری روزانه مون عادت به دیدن خیلی ها داریم، در مکان های مشخص، چهره های مشخص، نه حرفی و کلامی، نه حتی سلامی و علیکی اما اگر یک روز یکیشون سر جای همیشگیشون نباشه، ناخودآگاه سر چرخونیم تا پیداش کنیم. «او» هم هر روز سر جای مشخصی بود، من هر روز از کنارش می گذشتم، بدون حرفی و کلامی، بدون سلامی و علیکی. امروز اما ندیدمش، یعنی دیدم ولی عکس هاش رو. روی حدود 30 تا حجله با صدها متر پارچه سیاه، احساس کردم من هم عزادارم، عزادار یک چهره مشخص سر یک جای مشخص که متعلق به قسمتی از من، یعنی مسیر هر روزه منه.

هاله مودبیان: دنیا پر از مردان بی تربیت است با چشم های دندان دار که پیاده روهای طولانی تنها را به کامت تلخ کنند. آی پاد در گوش بهترین راه حل است وقتی لااقل فقط جنبیدن دهانشان را می بینی و در گوشت می شنوی: shut up, just shut up shut up

سپنتا قاسمخانی: امروز صبح متوجه شدم که تهران شهریست که اگر قرار باشد تو دیرتر به جایی برسی ... می شود خلوت ترین و کوچک ترین شهر دنیا!

غار نشین: به زور داشتن دستمو می کشیدن که برم وسطی بازی کنم، منم حس عروسی و رقص زورکی بهم دست داده بود و هی می گفتم «آخه بلد نیستم!»

غارنشین: یه نیشخند به معنی «خاک بر سرت که سر کلاسام نیومدی» زد و گفت «سوالا چطور بود؟» منم یه نیشخند به معنی «اومدن و نیومدن کلاست فرقی نداره» زدم و گفتم «تعجب کردم اینقد آسون بود.»

 


|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
تاریخ : جمعه 23 تير 1391
نویسنده : writer

این بازی مرحله ایست و در هر مرحله باید چهره فرد مورد نظر که عکسش موجود است، را با استفاده از ابزار لازم و حاضر در بازی ،خلق کنید و پس از تائید آن توسط بازی، به مرحله بعد و چهره شخص بعد بروید.

شیوه بازی به گونه ایست که در ابتدا یک فضای تست بیرون از رقابت (Free Mode) برای تمرین وجود دارد که بعد از یافتن مهارت لازم روی قسمت Level 1 کلیک کنید و پس از زدن start چهره مشخص شده را خلق کنید.

نحوه خلق چهره نیز بسیار آسان است.انواع و گونه های متفاوت از قسمت مختلف چهره اعم از حالت کلی صورت، چشم چپ و راست، بینی و دهان  به صورت آماده موجود است که به راحتی قابل انتخابند، مورد قابل توجه زمان و سرعت عمل شماست که صعود شما به مرحله بعدی را تعیین می کند، پس دقیق و سریع باشید! پس از پایان چهره نگاری Submit را بزنید و به مرحله بعد بروید.

 حجم بازی نسبتاً بالاست (2 Mb) پس هنگام لود کردن صبور باشید و بر روی Play game های تبلیغاتی که در هنگام لود شدن در وسط تصویر ظاهر می شوند کلیک نکنید و تنها بر روی Play game موجود سمت راست پایین به رنگ قرمز قرار دارد، کلیک و وارد بازی شوید.

برای شروع بازی ابتدا بر روی عکس زیر کلیک کنید.
 


|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
موضوعات مرتبط: بازی انلاین , ,
تاریخ : پنج شنبه 22 تير 1391
نویسنده : writer

- به سلامتی پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران، خودش رو کوچیک می کنه

- از دکمه «اینتر»، رفیق روزهای عصبانیت هامون ممنونیم که زیر بار سخت ترین ضربات دست ما صداش در نمیاد!

- اگر می خواهید خوشبخت باشید زندگی را به یک هدف گره بزنید، نه به اشیاء ...

- به کسانی که پشت سر شما حرف می زنند بی اعتنا باشید. آنها به همانجا تعلق دارند، یعنی دقیقا پشت سر شما...

- زندگی مانند یک سوال چند گزینه ای است، گاهی این گزینه ها هستند که باعث سردرگمی شما می شوند...

- یکی می گفت: باید از کنار مشکلات با سرعت عبور کنی و بگی: «میگ میگ» اما نمی دونست مشکلات نشستن رومون میگن: «انگوری انگوری»

- آدم ها دو دسته هستن، اونهایی که در جواب «پاشو بریم» میگن کجا؟ و اونایی که میگن بریم...

- سخت ترین مرحله در درمان و ترک بیشعوری، همان مرحله نخست است؛ یعنی پذیرفتن بیشعور بودن...!

- زمانی که خاطره های تان از امیدهای تان قوی تر شدند، روزگار افول تان در راه است...

- وقتی به کسی بطور کامل و بدون هیچ شک و تردیدی اعتماد می کنید در نهایت دو نتیجه کلی خواهید داشت: «شخصی برای زندگی» یا «درسی برای زندگی»...

- انسان مغرور همانند شخصی است که بر قله کوهی ایستاده و همگان را کوچک می پندارد و غافل از اینکه مردم از پایین قله او را کوچک می بینند...

- اگر می خواهی دروغی نشنوی، اصراری برای شنیدن حقیقت مکن...

- لشکری از گوسفندان به فرماندهی یک شیر بهتر از لشکری از شیران، به فرماندهی یک گوسفند است!

- اگر باور داشته باشیم که فردا روز بهتری خواهد بود، سختی امروز را آسانتر می توانیم تحمل کنیم...


|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ : پنج شنبه 22 تير 1391
نویسنده : writer

یعنی اینقدی که پسرا به موهاشون میرسن، اگه به یه بوته شلغم رسیده بودن الان هلو می داد!

******

- ببین خانوم، تو روزنامه نوشته که مردها به طور متوسط در روز از پونزده هزاز کلمه برای صحبت کردن استفاده می کنند ولی زن ها از سی هزار کلمه. دیدی ثابت شد. شما زن ها بیشتر حرف می زنین تا ما مردها؟

زن: هیچ هم همچین چیزی نیست. فوقش ثابت شده که ما هر حرف رو باید دو بار بزنیم تا توی مخ شماها فرو بره!

******
 
- فرق باطری با مرد چیست؟ باطری اقلا یک قطب مثبت داره ولی مرد هیچ چیز مثبتی نداره!

******
 
- به خدا میگن چرا اول مرد را آفریدی بعد زن را؟ گفت: شما هم اگه بخواهید چیز قشنگی بنویسید اول چکنویس می کنید بعد پاکنویس!

******

- مردان از دو نوع خارج نیستند؛ یا روی سرشان خالیست، یا توی سرشان!

******

- اونا دخترای قدیم بودن که از سوسک می ترسیدن، الان همچین سوسکت می کنن که خودتم نمی فهمی!

******

- این آقایون محترم همچین میگن دخترای امروزی آشپزی بلد نیستن، خونه داری بلد نیستن که یکی ندونه انگار خودشون مثل مردای قدیم میرن از صبح کار میکنن تا بوق سگ!! بابا شماها رو که باید با بیل ساعت 12 از زیر پتو بیرون آورد!

******

- مردها مثل آگهی بازرگانی هستند حتی یک کلمه از چیزهایی را که می گویند نمی توان باور کرد.

******

- می دونی سریع ترین راه به چنگ آوردن قلب یک مرد چیه؟ پاره کردن سینه اش با یک کارد آشپزخانه!

******

- چرخه زندگی مردها ... در بچگی، مامان ذلیل؛ جوونی، دوست ذلیل؛ میانسالی، زن ذلیل؛ پیری، فرزند ذلیل، بعد از مرگ، ذلیل مرده...

******

- پدر: ... غلط می کنی دختر! واسا بری خونه شوهر بعد هر غلطی دلت خواست بکن!
شوهر: ...غلط می کنی زن! فک کردی اینجا خونه باباته هر غلطی دلت خواست بکنی؟!

******


|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ : چهار شنبه 21 تير 1391
نویسنده : writer



عجایبی که فقط در ایران می توان دید!

























































|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
موضوعات مرتبط: طنز و با حال , ,
تاریخ : سه شنبه 20 تير 1391
نویسنده : writer

 یادمه بچه گی هام شوهر خاله ام همیشه می گفت: تو یه چیزی میشی ... تو یه چیزی میشی ... واقعا سق سیاهی داشت و چشم شوری که بعد از این همه سال هیچی نشدم ... همه ما آرزوهایی داشته ایم یا داریم که به آنها نرسیده ایم یا هرگز نخواهیم رسید.

بعضی وقت ها از بس که اوضاع بر وفق مراد نیست، خودمان را با چیزهایی پیش پا افتاده مقایسه می کنیم و ناراحتیم که چرا حداقل مثل آنها نشدیم. مثلا می گوییم قبض برق هم نشدیم، چند نفر از ما بترسن ... نمونه هایی از این دست را بخوانید...

- ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه!

- قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم!

- موبایل هم نشدیم، روزی هزار بار نگامون کنی!

- پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن!

- آهنگ هم نشدیم، دو نفر بهمون گوش کنن!

- مانیتور هم نشدیم ازمون چشم برندارن!

- کلاه هم نشدیم حداقل باعث سرگرمی ملّت باشیم!

- ته دیگ هم نشدیم که واسطه رسیدن بهمون کلی صبر و سعی و تلاش کنن!

- خودکار هم نشدیم که علم و دانش به دست خودمون نوشته بشه!

- کیبورد هم نشدیم ملّت به بهانه تایپ یه دستی به سر و کله مون بکشن!

- صندلی هم نشدیم چهار نفر بهمون تکیه کنن!

- مدیر بانک هم نشدیم بریم کانادا خونه 2 میلیاردی بخریم هدیه بدیم به دخترمون!

- پرسپولیسی هم نشدیم گل بزنیم با هم حال کنیم!

- آبدارچی بانک هم نشدیم 1 میلیارد بزنیم به جیب!

- بزم نشدیم یه علفی چیزی به دهنمون شیرین بیاد!

- آفساید که خوبه یه خطای ساده هم نشدیم قدِ یه کارت زرد ازمون حساب ببرن... اه

- بیل گیتس هم نشدیم که 500 دلار در ثانیه درآمدمون باشه

- لواشکم نشدیم که یکی برامون ضعف کنه...

- فرزند آخرم نشدیم که هر چی خواستیم مامان بابامون برامون بخرن!

- فرزند آخر هم نشدیم که با داداش بزرگمون بریم بیرون دور بزنیم و حالشو ببریم!

- به استاد میگم استاد شما که 9 دادی حالا این یه نمره هم بده دیگهههههههههه، یه نگاه عاقل اندر دیوانه کرد، دست گذاشته رو دوشم میگه برو درس بخون! استادم نشدیم شخصیت کسی رو خرد کنیم!

- مامور راهنمایی رانندگی هم نشدیم موقع امتحان گرفتن از زنا کلی بخندیم!

- زمبه هم نشدیم حداقل سگارو نگرانمون باشه...

- تام و جری هم نشدیم زندگی مون سرتاسر هیجان باشه

- نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه

- نوزادم نشدیم یکی بغلمون کنه

- شریعتی هم نشدیم هر چی جملات قصاره نسبت بدن به ما

- ای کی یو سان هم نشدیم آب دهن بمالیم کف کلمون، همه چی حل شه!

- چاقو هم نشدیم تا حداقل اینجوری بتونیم تو دل کسی بریم

- قاصدک هم نشدیم، پیام رسان و سنگ صبور عشاق شیم

- عینک آفتابی هم نشدیم دنیا رو از دید بقیه ببینیم

- فلش مموری هم نشدیم حافظه مون زیاد باشه

- گوشواره هم نشدیم آویزون ملت شیم

- معادله هم نشدیم، کلی آدم دنبال این باشن که بهمنمون و حداقل دو نفر درکمون کنن

- کتابم نشدیم حداقل دوست مهربان بشیم

- ماکسیما در افغانستان حدود 6 میلیون تومانه، افغانی هم نشدیم بتونیم ماکسیما بخریم!

- مارک آنتونی هم نشدیم جنیفر لوپز رو طلاق بدیم

- ای خدا ... بامزی هم نشدیم بچه ها عکسمون رو بچسبونن روی کتاب و دفترشون

- مگس تسه تسه هم نشدیم ملت رو بخوابونیم

- توپ فوتبالم نشدیم 22 نفر به خاطرمون خودکشی کنن

- بوم نقاشی هم نشدیم یکی بیاد رومون 4 تا درخت و 2 تا دونه پرنده بکشه، قیمتی بشیم واسه خریدن مون سر و دست بشکونن

- گلدونم نشدیم یکی یه گل بهمون بده

- کبری هم نشدیم تصمیم هامون رو تو کتاب ها بنویسن

- کوزت هم نشدیم آخرش خوشبخت شیم

- مهران رجبی هم نشدیم همه به خاطر دماغمون بشناسنمون

- دریاچه ارومیه هم نشدیم دورمون حلقه انسانی تشکیل بدن

 


|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ : سه شنبه 20 تير 1391
نویسنده : writer

- به نظر شما تو کدوم کشوره که مردمش تو دستشویی فکر می کنند، تو حمام آواز می خوانند، سر کلاس می خوابند، تو رختخواب تلفن حرف می زنند، موقع درس خوندن بازی می کنند، موقع تلویزیون دیدن فیس بوک چک می کنند، موقع فیس بوک چک کردن غذا می خورند، موقع خواب بیدارند، موقع بیداری خوابند، سر کار روزنامه می خوانند و اوقات فراغت کار می کنند...؟

- رئیس: ساعت چنده؟
کارمند: 9
رئیس: شما باید 8 پشت میزت باشی.
کارمند: امروز چندمه؟
رئیس: هشتم.
کارمند: باید یکم حقوقم تو حسابم باشه!

- رفیق دوران مهد کودکم نه تنها ازدواج کرد بلکه طلاقم گرفت، من هنوزم دارم پاندای کنگ فوکار رو دانلود می کنم.

- همیشه اولین باری که مامانت صدات میکنه که بری واسه شام یا نهار، نرو! این یه توطئه ست، می خوان ازت کار بکشن!
فکرش رو بکن اگر می شد چی می شد؟

- زنگ بزنی آژانس بین المللی انرژی اتمی، بگی یه ماشین می خوام!

- آخر شب ها، رفتگرها سوار جاروهاشون بشن و برن خونه

- موهات «فر» باشه، روش پیتزا بپزی...

- شب خواب ببینی که 1 ماه داری میری سر کار، صبح که بیدار شدی حقوقش رو بگیری...

- پشه ها به جای اینکه خونمون رو بمکن، می اومدن چربی های اضافه بدنمون رو می مکیدن!

- ماهی از آب در بیاد تو ساحل، یه کم قدم بزنه برگرده تو آب

- بوق زدن ممنوع باشه، ماشینت رو بذاری رو ویبره

- هر پشه ای وارد خونه ات بشه، درجا تبدیل بشه به یه تراول 50 تومنی

- رو مانیتورت مگس بشینه، با موس بگیریش، بندازیش تو ریسایکل بین سایه ات سفید باشه

- شامپو ضدِ شوره بخوری، دلشوره هات تموم بشه

- بفهمن اصغر فرهادی دوپینگ کرده، همه جایزه هایش رو پس بگیرن

- درخت خرما و گردو رو پیوند بزنی خرما گردویی بده

- واسه کاردستیِ مدرسه یه ساختمون هشت طبقه 32 واحدی با اسکلت فلزی ببری

- یه دختر رو برات نشون کنند، با سنگ بزنیش!

- چشم و مغز و قلبمون یه جلسه تشکیل بدن، تکلیفشون رو با ما روشن کنن

 


|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ : شنبه 10 تير 1391
نویسنده : writer

-عجب معادله پیچیده ای:

سوسک از موش می ترسه
موش از گربه می ترسه
گربه از سگ می ترسه
سگ از مَرد می ترسه
مرد از زن می ترسه
زن از سوسک می ترسه

کار خدا رو می بینید!!

2-خارجی ها قبل از امتحان:
موفق باشی رفیق :)
.
..
...
ایرانی ها قبل از امتحان:
برسونی ها =)))

3- از دیگر خصوصیات یک ایرانی ،اظهار نظر در تمامی زمینه هایی است که بالله هیچ تخصصی در آنها ندارد !

4- یک قانون همواره ثابت تو خونه ما:
هر موقع یکی از ما میره حموم مامانم شروع به ظرف شستن میکنه

5- یه سوال فنی:
چرا "فوت” سرده و "ها” گرمه ؟
مگه جفتشون از دهن در نمیاد چرا "فوت” میکنی سرده و "ها” میکنی گرمه

6- اگه آدم به معجزه معتقد نبود روزی ده بار نمیرفت سر یخچال تا چیزی که می خوادو پیدا کنه!

7- فقط یه مرد ایرانی میتونه قبل از ورود به اتاقی که نامحرم توشه ، همزمان در بزنه و یا الله بگه و چند میلی ثانیه بعد توی اتاق باشه

8- فک کنم این سوسکا مشکل مثانه دارن، یه سره تو دستشویین!!!!!

9- شما یادتون نمیاد اون روز هایی که هوا برفی و بارونی بود ناظم مدرسه میگف امروز صف نیست مستقیم برید سر کلاس ما هم خر کیف میشدیم میرفتم کلاس !

10- یعنی اینقدی که پسرا به موهاشون میرسن ااگه به یه بوته شلغم رسیده بودن الان هلو می داد!!

11- به بعضیا تو زندگی باید گُفت.. من چشم میذارم.. تو فقط گُمشو.

12- یه رفیق دارم 170 قدشه حدودای پنجاه کیلوئه.هر وخ خیلی گشنش میشه آب دهنشو قورت میده همون واسه سیر شدنش کافیه

13- تو انتشارات دانشگاه یه دختره در فلشش رو گم کرده بود بعد آروم از من پرسید : ببخشید اگه فلش سر نداشته باشه ویروسی می شه؟؟

14- ولم کن تا ولت کنم!!!
.
.
.
.
جمله ای استراتژیک در زمان دعواهای بچگی!!

15- در آستانه امتحانات

زمزمه های دانشجویان شب قبل از امتحان:
خب!
این که نمیاد...
اینم که بلدم...
دیگه وقت خوابه...

16- به نظرم یه عده پیدا بشن اسپری و مام نذر کنن دم مترو پخش کنن خیلی بیشتر ثواب می‌کنن تا جوجه‌کباب بدن توی بهش‌زهرا....

17- یکی از دردناکترین لحظه های زندگی اینه که وقتی داری امتحان میدی
بغل دستی هات از ماشین حساب استفاده کنن
و تو ندونی واسه چی دارن از این ماشین حساب استفاده میکنن !

18- فقط تو ایرانه که موقع سبقت از ماشین جلویی تمام سر نشینان دو ماشین همدیگه رو نگاه میکنن
 
19- خیلیامــــون
آدمای بی خیالی نیستیم؛
فقط دیگه حال و حوصله نداریم...

20- دوست گرامی‌، شما برنده یه یک همسرِ مهربان شده اید،
جهتِ دریافتِ اطلاعاتِ بیشتر، به سایت:
شتر در خواب بیند پنبه دانه مراجعه فرمایید..
با تشکر ,
شرکتِ بیشین تا بیاد

21- همه ی حیوونارُ کردیم تو باغ وحش بقیه شونم پرورش میدیم میخوریم یا با پوستشون لباس درست میکنیم یا برای سرگرمی شکار یا صیدشون میکنیم..و بر این باوریم که ما اهلی ایم و حیوونا وحشی.
 
22- روباهی موبایلی دید؛زاغه از بالای درخت گفت:
اگه پایین آنتن نمیده بده بالا برات بگیرم
روباه موبایل و داد زاغ گفت: این عوض قالب پنیر کلاس سوم ابتدایی

23- ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﻤیشد ﭘﺸﻪ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺑﺮﻩ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﺸﻪ ﺑﮑﭙﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺷه؟

 


|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ : شنبه 10 تير 1391
نویسنده : writer


غلط نامه کدخدا!



Sun+دیس= ساندیس!





پورتِ قالی = پرتقالی!





چلسی!





مک کار = مکـّار!





نک (Neck)  بت(Bat) = نکبت!





صداقت!





سمندَر!









تبریز!








یو (you) ونت (went) توس = یونتوس!




سگارو!





پیت (brad pitt) زا = پیتزا!
(مادر برد پیت)









سانــتافه!












نمک نشناس!


|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ : شنبه 3 تير 1391
نویسنده : writer

- دقت کردین مردم با خوابیدن آدمم کار دارن؟! قبل 12 بخوابیم میگن مرغی؟ بعد از 12 بخوابیم میگن جغدی؟ راس 12 بخوابیم میگن بمیر بابا با این سر وقت خوابیدنت!

- دقت کردین همیشه خنده دار ترین موضوعات زمانی به مغزت می رسه که وسط مراسم ختم هستی؟

- دقت کردین استرسی و رقابتی که واسطه انتخاب واحد هست... واسه خود قبولی تو دانشگاه نیست!

- دقت کردین لذتی که تو سواری بر خر شیطون هست، تو لامبورگینی نیست؟

- دقت کردین بعضی از آدم ها شبیه سوراخ های اول کمربندن، همیشه هستن اما هیچ وقت به کارت نمیان!

- دقت کردین به این شعر «میازار موری که دانه کش است»؟ این شعر نشون میده که ما از قدیم یه جورایی آزار داشتیم...

- دقت کردین یکسری از کارهای اداری هست که هیچ وقت لازم نیست خود آدم انجام شان بدهد. اطرافیان زحمت اش را می کشند. یکی از آن کارها گرفتن شناسنامه آدم است، دیگری هم باطل کردن اش

- دقت کردین در روز کلی سرب توی هوای تهران رو داریم استنشاق می کنیم، بعد میگن سوسیس کالباس نخوریم، سرطان می گیریم!

- دقت کردید؟! وقتی توی مترو از دست فروش ها یه چیزی می خری، مردم یه جوری نگاهت میکنن انگار قاتل زنجیره ای هستی!

- دقت کردین وقتی دعواتون با یکی تمام شد، تازه جواب های خوب به ذهن تون منی رسه!

- دقت کردین هر معلمی که میومد می گفت شما بدترین کلاسی بودین که تا حالا داشتم؟

- دقت کردین بزرگ ترین دروغ پشت تلفن چیه... سلام رسوندن بچه ها...

- دقت کردین یکی از سخت ترین کارهای دنیا اینه که بخوای برای یکی دیگه توضیح بدی دقیقاً چه مرگته؟!

- دقت کردین وقتی کلوچه می خوریم، یه چیزایی بالای لثه مون گیر می کنه با انگشت درش میاریم و می خوریم. آخرش انگشتمون رو نگاه می کنیم؟!

- تا حالا دقت کردین وقتی سر سفره نشستی به یکی میگی نمک رو بده، اول واسه خودش میریزه بعد میده به تو...!

 


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ : شنبه 3 تير 1391
نویسنده : writer

این چند آیتم همین جوری اند، محض خنده. برای اینکه اخم هایتان را باز کنید، کمی بخندید و اگر خوش تان آمد برای رفیق تان پیامک بزنید تا او هم لذتش را ببرد. دلیل خاصی هم نمی خواهد. همین جوری محض خنده...

- از نظر هندوانه تمام انسان ها چاقوکش هستن.

- به پشه می گن: چرا زمستون پیداتون نیست؟ می گه: نه اینکه تابستونا خیلی برخوردتون خوبه!!

- چراغعلی دندونش درد می کرده میره دکتر میگه: همه رو بکش بجز اونی که درد می کنه!!
دکتر می پرسه چرا؟
می گه: بذار مثل سگ تنها بمونه!!

- قدیما یه کیلو سبزی می گرفتی پاک کنی دوتا کفش دوزدکی حلزونی از توش میومد بیرون کلی سرگرم می شدیم، اما حالا چی؟ نه سرگرمی ای نه دلخوشی ای ... هیچی...!

- یعنی فقط کافیه تو خونتون بفهمن که امتحان دارین، اونوقت بخوای دستشویی هم بری؛ میگن کجا؟! مگه تو امتحان نداری؟؟؟

- صبر...

کره ای: هیچ چی مثل منتظر بودن واسه عشقت عذاب آور نیست

آمریکایی: هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه ساندویچ گرم عذاب آور نیست

یونانی: هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه دسته چک عذاب آور نیست

انگلیسی: هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه مهمونی بزرگ عذاب آورر نیست

برزیلی: هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه مسابقه فوتبال عذاب آور نیست

ایرانی: انگار شما تا حالا با dialup کار نکردید!!!

 


|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ : جمعه 2 تير 1391
نویسنده : writer

یه پسر خوب این طوریه

 * یه پسر خوب امضاء گواهینامه اش خشک نشده به رانندگی خانم ها گیر نمی دهد.

* یه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه می شود: مشتری گرامی دسترسی شما به این سایت مقدور نمی باشد!

* یه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نمیره!

* یه پسر خوب عکس الکساندر وگراهام بل رو قاب نمی کنه بزنه تو اتاقش!

* یه پسر خوب زمانی که کسی می خواهد از عرض خیابان عبور کند تعداد دنده را از 1 به 4 ارتقا نداده و قصد جان عابر را نمی کند.

* یه پسر خوب که ژیان سوار می شود روی بنز همسایه با سوئیج ماشین نقاشی نمی کشد

* یه پسر خوب زمانی که تصادف می کند همانند قبایل زامبی وحشی بازی در نمی آورد.

* یه پسر خوب هر روز بعد از کلاس درس به نمایندگی از راهداری و شهرداری خیابان های شهر را متر نمی کند.

* یه پسر خوب دکمه های پیراهنش را از یک متر زیر ناف تا زیر چانه کاملا بسته و با سنجاق قفلی محکم می کند.

* یه پسر خوب روزی 10 بار هوس بردن نذری به دم در خانه همسایه که تصادفا دختر دم بخت دارند را نمی کند.

* یه پسر خوب 5 ساعت در حمام آهنگ های ضایع نخوانده و برای همسایگان آلودگی صوتی ایجاد نمی کند.

* یه پسر خوب اگر درد عشق گرفت در کوی و برزن هوار نمی زند و آبروی خانوادگی خود را نمی برد.

* یه پسر خوب با دوستانی که مشکوک به علافی و لاابالی گری هستند معاشرت نمی کند.

* یه پسر خوب به جای این که پول خود را در باشگاه بیلیارد و گیم نت و غیره دور بریزد، حساب آتیه جوانان باز می کند و برای 1000 سالگی اش برنامه ریزی می کند.

* یه پسر خوب برای احیای حقوق خود از زور بازو استفاده نکرده و کلمات رکیک به کار نمی برد.

* یه پسر خوب همانند خاله زنک ها تلفن را قورت نداده و سالی به 12 ماه دهانش بوی تلفن نمی دهد.

* یه پسر خوب برای بیرون رفتن از خانه 1 ساعت جلوی آیینه نایستاده و بزک نمی کند.
 

 

|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ : جمعه 2 تير 1391
نویسنده : writer

تصور کنید نیمه شب از خواب بیدار شوید و کسی مانند عزراییل را در اتاق خوابتان ببینید، وحشتناک است نه؟ اما اگر این عزراییل آن عزراییل واقعی نباشد چه؟!

باور کنید این اتفاق برای کسی افتاده، و آن کسی نیست جز یک مادربزرگ تنها که نیمه شب بیدار شده و شبحی را در اتاق خوابش دیده است. البته این مادر بزرگ به اندازه کافی زرنگ بوده و اصلا باور نکرده که اجلش رسیده است. خانم میرز می گوید با دیدن شبح به طرف اوحمله کردم و ماسکش را از روی صورتش برداشتم . به محض دیدن صورت او شناختمش چون یکی از همسایه ها بود. سعی کردم او را گاز بگیرم و از خودم دفاع کنم ولی متاسفانه دندان های مصنوعیم را قبل از خواب از دهانم خارج کرده بودم.

 


 


این مرد بعد از نوشیدن مشروبات الکلی با یک کلاه بزرگ مشکی و ماسک سفید به سراغ پیرزن تنها آمده بود و بعد از درگیری با او آسیب های خفیفی به گردن و بازوهایش وارد کرده است.

به گزارش برترین ها پلیس می گوید فیلیپ اوانز 35 ساله بعد از نوشیدن مشروبات الکلی با شکستن در وارد خانه این زن شده و قصد ترساندنش را داشته است..  آقای اوان به ورود به خانه خانم میرز به قصد ترساندن او  و همین طور وارد کردن آسیب بدنی به او اعتراف کرده ولی می گوید فقط قصد شوخی داشته است.

 

    
 

|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ : جمعه 2 تير 1391
نویسنده : writer

1) من نمی دونم این چه مرضیه که تا ساعت رند نشه آدم نمی تونه درس خوندنو شروع کنه.

2) روزی رو می بینم که داریم سنگ می خوریم یهو یک تیکه نون سنگک میره زیر دندونمون.

3) دیروز دو ساعت درس خوندم بیهوش شدم... می ترسم تو امتحانات برم تو کما!

4) فی الواقع من از سوسک نمی ترسم! مسئله اینجاست، سوسکی رو که صبح دیدم؛ ناپدید شده

5) سیب از درخت افتاد و نیوتن کشف شد!

6) دختران بی تقصیرند، این روزها آدم نمی بینند تا برایش حوا شوند.

7) تمام چیزهای خواستنی توی دنیا یا غیرقانونین، یا گرونن، یا چاق کنندن!

8) صرفاً برای اینکه بعد از خوابیدن من یکی چراغو خاموش کنه، هر آن ممکنه ازدواج کنم...!

9) قدرت بوگاتی 1001 اسب بخاره، قدرت پراید 63 الاغ بی بخار!

10) زیر دوش به کاشی های حموم خیره می شی، غذاتو سرد می خوری، ناهارها نصفه شب، صبح ها؛ شام!
لباس هات یه جوریه انگار بهت نمیان
ساعت ها به یه آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگو حفظ نمی شی!
شب ها تا صبح بیداری و فکر می کنی...
تنهایی از تو آدمی می سازه که دیگه شبیه آدم نیست...

11) چنگیز خان مغول و هیتلر دوتاشون با هم به اندازه پراید آدم نکشتن!

12) خواهرم اس ام اس داده «ش م خ د»

هر کاری کردم نتونستم بخونم. زنگ زدم می گم چی نوشتی؟ میگه واقعا متاسفم برات که نتونستی بخونیش، نوشتم: شام مهمونیم خونه داداش!

فکر کنم باید 37 واحد کلاس رمزنگاری و رمزگشایی واسه ادامه زندگی با خانواده ام پاس کنم

13) من توی هفت آسمون یه ستاره داشتم...
راه شیری رو که می خواستن احداث کنن، افتاد تو طرح.
هیچی دیگه! الان هم در خدمت شماییم!

14) اومدم تو مجلس ختم به فامیلمون تو پذیرایی کردن کمک کنم،

یارو دوتا خرما برداشته برگشته می گه:

یه فاتحه هم به حال زار خودت می خونم

15) یه گلدون می خری 100 هزار تومن، هر روز دمای هوای اطرافشو اندازه می گیری، به دقت بهش آب معدنی میدی، بعد دو هفته خراب می شه!
اونوقت پیاز، تو سردترین و تاریکترین قسمت خونه درختچه می شه

16) یه تی شرت خریدم رفتم این چاپ فلکسی ها دادم روش بنویسن «از من نپرسید کِی درسم تموم می شه»
تو مهمونی های خانوادگی می پوشم اعصابم خیلی آروم شده!

17) امروز یه احساس خیلی بدی بهم دست داد؛
ولی من بهش دست ندادم...!
خلاصه تو جمع کلی ضایش کردم

18) بعضی از این پشه ها هم هستن، انگاری اگزوز زنبوری قورت دادن. موقع خواب صدای موتور سنگین میدن توی اتاق

19) چرا اگه به کسی بگن جوجویِ من... پیشی من... و موشی و از این کلمه ها طرف خوشش میاد... اما اگه بگن حیوون عصبی می شه؟! مگه جفتشون یکی نیستن؟

20) هنوز متروی استاد معین خیسه... بوی شمال میده... تو مترو هنوزم کلوچه می فروشن...

21) دیشب داداشم تو خواب هذیون می گفت و جیغ می کشید... رفتم تو اتاق می بینم بابام بالاسرشه. می گم خب بیدارش کن! می گه بذار کابوسشو ببینه، اینهمه پول دی وی دی میده فیلم ترسناک می گیره بذار سه بعدیشم ببینه!

22) از وقتی مدرکمو گرفتم مامانم در طول روز فقط یه بار مهندس صدام می کنه. اونم شبا که بهم میگه مهندس بو گند خفمون کرد این آشغالارو بذار دم در.

23) الان یه کیبورد باز کردم دارم درستش می کنم.
دخترم سه سالشه اومده کنارم ازم می پرسه: بابا این چیه؟
می گم: کیبورد.
می گه: من نبردم!
می گم: کیبورد!
می گه: من نبردم

24) یه زمان ملت کارشون که با کامپیوتر تموم می شد روی کیبورد و مانیتور و کیس کاور می کشیدن! یعنی در حد رو مبلی پذیرایی!
این روزا وقت نمی شه بدبختو خاموش کنیم خنک شه.

25) به دادشم گفتم لپ تاپمو بده. دو متر کلا از هم فاصله داشتیم. دیدیم نه می تونه پرت کنه نه می تونه سُر بده. آخرش گذاشتش روی یک پتو گفت بکِش از اون ور!

 


|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6

آخرین مطالب

/
مراقب باشید تو این جنگل مطالب گم نشید.این یه عکس از سرزمینمونه. اینجارو به دوستاتون معرفی کنید. محمد حسین حیدری فرد اهل زنجان محله ی انصاریه در خدمتتونم.:)